سه شنبه , ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳

خانه / سرگرمی / حکایت و داستان ها / داستان کوتاه مرد و مال دنیا

داستان کوتاه مرد و مال دنیا

این لحظه در مطلب داستان کوتاه مرد و مال دنیا از مجله اینترنتی نخل و آفتاب برای شما یک داستان آموزنده و جالب را قرار داده ایم که امیدواریم مفید باشد…

جالب,آب,داستان آموزنده,مال دنیا,داستان کوتاه مرد,داستان,داستان کوتاه

داستان کوتاه مرد و مال دنیا

روزی یک مرد زاهد از راه می گذشت که بسیار تشنه بود و ناگهان چشمه ای سر شار از آب زالال را می بیند به طرف آن میرود، در کناره چشمه می نیشیند، قدری آب می نوشد، دست و صورت خود را با آب می شوید و متوجه سنگی در درون چشمه می شود این سنگ را میگیرد و به راه خود ادامه میدهد.

چند قدم پیشتر میرود جوانی را می بیند که از گرسنگی و تشنگی نزدیک است که بمیرد این مرد زاهد کنار جوان نشت  و پرسید که چه شده مرد؟ گفت که خیلی تشنه و گرسنه ام.

این مرد زاهد یک مقدار آب و نان که داشت به او داد جوان بعد از خوردن نان و آب سر حال آمد، مرد زاهد میخواست که به راه خود ادامه بدهد که جوان گفت می شودکه  از تان یک خواهش بکنم؟

مرد زاهد جواب داد بلی چرا نه…!

جوان گفت: می شود آن سنگ که در داخل بکس تان است به من بدهی؟

مرد زاهد سنگ را از داخل بکس خود بیرون می آورد و به او میدهد، جوان میداند سنگی که مرد زاهد برایش داده چه قدر با ارزش است.

بعد از چند مدت باز هم همین دو نفر باهم رو برو میشوند.

جوانی که در صحرا از گرسنگی و تشنگی نزدیگ بود که جان خود را از دست بدهد به مرد زاهد گفت: سنگی که آن روز به من دادی دو باره آوردم و میخواهم پس بدهم.

زاهد سوال کرد: چرا؟ این سنگ مشکل تو را حل نکرد!؟ جوان جواب داد من چیزی با ارزش تر از سنگ از تو یاد گرفتم، اینکه در این دنیا هیچگاه به مال دنیا ایمان نداشته باشم، چرا که حسادت مال دنیا انسان را کور میسازد و دیگر نمیتوان کسی جزء خود را دید مانند آینه که پشت شان با نقره جیوه شده باشد.

 

 

 

 

 

 

منبع: beytoote.com

به اين مطلب چه امتيازي ميدهيد؟

همچنین ببینید

دیابت,سیگار,چاقی,رژیم غذایی,کلسترول,کم تحرکی,زندگی,بیماری,سلامتی,طول عمر,عمر,افزایش عمر,7 نکته,نکته ساده,نکته

داستان تاجر و پیرزن

در مطلب داستان تاجر و پیرزن از مجله اینترنتی نخل و آفتاب برای شما داستانی آموزنده …